من هستم و دوباره دلی بی قرار تو
این کوچه های خسته ی چشم انتظار تو
منظومه ی بلند غزل های ناز من!
خورشید هم ستاره شود در مدار تو
زیبا ترین تغزل بارانی منی
می بالد عاشقانه غزل در بهار تو
عطری نجیب می وزد از واژه های من
هرگز نبوده این همه شعرم دچار تو
بخشیدم عاشقانه دلم را به چشمهات
باشد که بی بهانه شود در کنار تو
جایی که عشق نیز دچار تو می شود
از من عجیب نیست شوم بی قرار تو
بیتو اندیشیدهام کمتر به خیلی چیزها
میشوم بـیاعتنا دیگر به خیلی چیزها
تا چـه پیش آید برای من! نمیدانم هنوز...
دوری از تو میشود منجر به خیلی چیزها
غیرمعمولیست رفتار من و شک کرده است
چند روزی میشود ـ مادر بــه خیلـی چیزها
نامـــههایت، عکسهــایت، خاطرات کهنهات
میزنند اینجا به روحم ضربه، خیلی چیزها
هیچ حرفی نیست، دارم کمکم عادت میکنم
من بـــه این افکار زجرآور... بـــه خیلـی چیزها
میروم هرچند بعد از تو برایم هیچچیز...
بعد من اما تـــو راحت تر به خیلی چیزها
"نجمه زارع "