♥ جملات زیبا وعاشقانه ♥ جملات حکیمانه ♥ جملات دلتنگی ♥ اشعارزیبا♥

(سـخـنان زیـبا و پــــــــندآمـــــــــــــــیز )

♥ جملات زیبا وعاشقانه ♥ جملات حکیمانه ♥ جملات دلتنگی ♥ اشعارزیبا♥

(سـخـنان زیـبا و پــــــــندآمـــــــــــــــیز )

دلتنگی

می‌خواستم حرفی بزنم تا بفهمد چقدر دلتنگش هستم؛ دستپاچه و ناشیانه گفتم: دلم خیلی برات درد گرفته. و گوشی تلفن را قطع کردم. چطور می‌شود دل آدم برای یکی درد بگیرد؟ حالا بعد از سال‌ها که به آن حرف خودم فکر می‌کنم می‌بینم این صادقانه‌ترین جمله‌ای است که می‌توانستم به او بگویم، بعضی لحظات انسان از درد دلتنگی قلبش مچاله می‌شود و تیر می‌کشد.

حامد_عاشق

نانوایی محلمون

آن روزها، ساعتها در صف نانوایی می ایستادیم تا نوبتمان شود
شاگرد نانوای محلمان، پسری بود به اسم محمود
هر موقع که ساعت به شش عصر میرسید
و متوجه میشد که فائزه دختر همسایه‌مان آمده که نان بگیرد
انگار جانی تازه میگرفت
همچین فرز و تیز خمیرها را ورز میدادها
یعنی دروغ نگویم تقریبا سرعتش دو برابر میشد
یک جوری با نوک انگشتانش خمیرهای بربری را با سرعت شیار میداد
که قطعا هیچ تایپیستی نمیتوانست با دستانش آنگونه هنرنمایی کند.
همیشه وقتی نان ها آماده میشدند
یکطرف آنها را تکیه میداد به تخته چوبی
و طرف دیگر را با دست میگرفت
و فاصله تنور تا پیشخوان را سریع و دوان می آمد که نانها را تحویل مشتری دهد
اما راس ساعت شش عصر که میشد و میفهمید که فائزه آمده
انگار اصلا چیزی بنام تخته چوبی نمیشناسد
آن نان های داغ را با دو دستش میگرفت
و با سینه‌ای ستبر، خیلی آرام و با طمانینه قدم برمیداشت،
قشنگ معلوم بود دارد میسوزدها
اما خب نمیخواست خودش را ضعیف جلوه دهد.
موقع حساب کردن پول که میشد
حتی ابررایانه ها هم به سرعت محاسباتی او نمیرسیدند
خیلی سریع بود اما نه چندان دقیق،
چند باری شده بود که پیش چشم فائزه به او پنجاه تومانی داده
و دویست تومان پس گرفته بودم
دست خودش که نبود
اصلا فائزه را که میدید، هول میشد.
گاهی اوقات روی پول چیزهایی مینوشت
این را از آنجا فهمیدم که بقیه پول فائزه را همیشه از قسمت دیگر دخل برمیداشت
و همیشه خدا، صف خانمها را زودتر از آقایان راه می انداخت،
حتی همین بی عدالتیش را هم دوست میداشتم
بوی عشق میداد.
نوبت به فائزه که میرسید
زیرچشمی نگاهش میکرد
من بجای او دوست داشتم تمام ساعت ها بایستند
انگار تمام روز را دویده و اینک میخواهد مزد زحماتش را بگیرد
اما فائزه با آن چادر سفید گلدارش حتی سرش را بلند هم نمیکرد
آاااه که چقدر بی‌ذوق بود این دختر،
این بی تفاوتی ها من را آزار میداد، چه برسد به محمود.
بجای او خستگی به تن من میماند.
هی با خودم میگفتم:
"اگر تمام آن مدت که مشغول پختن نان بوده،فائزه نگاهش نکرده باشد چه؟
اگر مردانگی را در دستان محمود ندیده باشد چه؟"
بالاخره یک روز که راس ساعت شش عصر رفتم تا شاهد ادامه سریال عاشقانه و لج‌درآر این دو باشم، محمود را ندیدم
فهمیدم رفته و دیگر آنجا کارنمیکند
دلم گرفت
همان موقع بود که فهمیدم
بی‌تفاوتی، آدم ها را مجبور به رفتن میکند
حتی عاشقترینشان را
باور کنید
دیگر هیچ گاه
نان هایمان به عطر و طعم آن زمان محمود نشد
نان هایی که
راس ساعت شش عصر
بوی دوست داشتن میداد

جملات زیبا از ویکتور هوگو

چقدر عاقلند آنهایی که در عشق احمق اند.ویکتور هوگو

عذاب وجدان ، بدتر از مرگ در بیابان سوزان است.ویکتور هوگو

هر چه از کوه بالاتر می رویم ، چشم انداز گسترده تری می بینیم.ویکتور هوگو

لطف زن مانند ماسه خطرناک است.ویکتور هوگو

هرچه خدایی نیست ، فرو ریختنی است.ویکتور هوگو

یک پرنده کوچک که زیر برگها آواز میخواند برای اثبات خدا کافی است.ویکتور هوگو 

بزرگترین آزمون گیرنده ، خداست و کوچکترین آزمون دهنده ، بنده ی خدا.ویکتور هوگو

روزی جهانیان ،همه دست برادری به یکدیگر خواهند داد و آن روزی است که بدبختی و تیره روزی در گستره جهان یافت نخواهد شد.ویکتور هوگو

از لابه لای شدیدترین تاریکی ها ، نور راستی برافروخته می شود.ویکتور هوگو

آنچه میگویی بکن و آنچه میکنی بگو! ویکتور

لغزش انسان تدریجی است . بدیها در وجود ما ،پای حاضر و آماده و نامرئی دارند .حتی کسانی که از ما با ظاهر پاک و آراسته ، چنین ویژگیهایی دارند. ویکتور هوگو

اگر نمیخواهی تو را بیازمایند ، کار خود را درست انجام بده . ویکتور هوگو

هر زن پاکدامنی ،زیبا و دلپسند است. ویکتور هوگو

زندگانی گل است و عشق ، عسل آن. ویکتور هوگو



جملات

یک روز از سرِ بی کاری به بچه های کلاس گفتم انشایی بنویسند
با این عنوان که "فقر بهتر است یا عطر؟"
قافیه ساختن از سرگرمی هایم بود.
چند نفری از بچه ها نوشتند "فقر".
از بین علم و ثروت همیشه علم را انتخاب می کردند.
نوشته بودند که "فقر خوب است چون چشم و گوش آدم را باز می کند
و او را بیدار نگه می دارد
ولی عطر، آدم را بیهوش و مدهوش می کند."
عادت کرده بودند مجیز فقر را بگویند چون نصیبشان شده بود.
فقط یکی از بچه ها نوشته بود "عطر".
انشایش را هنوز هم دارم. جالب بود.
نوشته بود "عطر حس های آدم را بیدار می کند
که فقر آن ها را خاموش کرده است.

" فریبا وفی "


محبت

به افکار محبت آمیز بیندیشید. کلمات محبت آمیز به کار برید.
عمل تان آمیخته با محبت باشد. محبت را چاشنی افکار، کلمات و عمل خود کنید.
محبت درجات متعددی دارد. جالب است که بدانید آن چه در نظر اکثر مردم شر نامیده می شود،
صرفاً عدم حضور محبت است. شری وجود ندارد؛ هر چه که هست، عدم حضور محبت است.
تنها یک منبع قدرت وجود دارد که این منبع همه خیر و همه نیک است.
قلب های مهربان باغچه،
افکار مهربان ریشه ها،
کلمات مهربان شکوفه ها،

و اعمال مهربانانه میوه ها هستند .... 


جملات تاثیر گذار

بر انچه گذشت،انچه نشد،انچه ریخت،حسرت مخور!

زندگی اگر اسان بود،با گریه شروع نمی شد!


جملات زیبا

یه جوری خوب باش  اگر کسی ولت کرد.


به خودش ظلم کرده باشد.



شعر در لحظه از احمد شاملو

به تو دست می سایم و جهان را در می یابم

به تو می اندیشم

و زمان را لمس می کنم

معلق و بی انتها

عریان

می وزم،می بارم،می تابم

آسمان ام

ستارگان و زمین

وگندم عطر آگینی که دانه می بندد

رقصان

در جان سبز خویش

از تو عبور می کنم

چنان که تندری از شب

می درخشم

و فرو می ریزم



"احمد شاملو"





به سراغ من اگر می آیید./سهراب سپهری

به سراغ من اگر می آیید.
پشت هیچستانم.
پشت هیچستان جاییست.
پشت هیچستان رگ های هوا پر قاصدهایی‌ست
که خبر می آرند، از گل واشده ی دورترین بوته‌ی خاک.

روی شن ها هم، نقش های سم اسبان سواران ظریفی است که صبح



به سر تپه ی معراج شقایق رفتند.
پشت هیچستان چتر خواهش باز است:
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود
زنگ باران به صدا می آید.
آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی،سایه ی نارونی تا ابدیت جاریست.
به سراغ من اگر می آیید،
نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد

چینی نازک تنهایی من!


سهراب سپهری




کاش

کاش می شد قلب ها آباد بود


کینه و غم ها به دست باد بود



کاش می شد دل فراموشی نداشت 


نم نم باران هم آغوشی نداشت



کاش می شد کاش های زندگی 


تا می شد در پشت قاب بندگی


کاش میشد کاش ها مهمان شوند


درمیان غصه ها پنهان شوند

کاش می شد آسمان غمگین نبود


رد پای کینه ها رنگین نبود



کاش میشد روی خط زندگی


با تو بود تا مُنــتـهای زندگی




عشـق یعنـی...!


عشق یعنی مستی و دیوانگی


عشق یعنی با جهان بیگانگی


عشق یعنی شب نخفتن تا سحر


عشق یعنی سجده با چشمان تر


عشق یعنی سر به دار آویختن


عشق یعنی اشک حسرت ریختن


  عشق یعنی درجهان رسوا شدن


عشق یعنی سُست و بی پروا شدن


عشق یعنی سوختن با ساختن


  عشق یعنی زندگی را باختن






عشق یعنی انتظار و انتظار


عشق یعنی هرچه بینی عکس یار


عشق یعنی دیده بر در دوختن


عشق یعنی در فراقش سوختن


عشق یعنی لحظه های التهاب


عشق یعنی لحظه های ناب ناب


عشق یعنیبا پرستو پر زدن


عشق یعنی آب بر آذر زدن







عشق یعنی، سوز نَی، آه شبان


عشق یعنی معنی رنگین کمان


  عشق یعنی شاعری دل سوخته


عشق یعنی آتشی افروخته


عشق یعنی با گلی گفتن سخن


عشق یعنی خون لاله بر چمن


عشق یعنی شعله بر خرمن زدن


عشق یعنی رسم دل بر هم زدن


عشق یعنی یک تیمم و نماز


عشق یعنی عالمی راز و نیاز


دلی بی قرار تو

من هستم و دوباره دلی بی قرار تو


 این کوچه های خسته ی چشم انتظار تو


 منظومه ی بلند غزل های ناز من!


 خورشید هم ستاره شود در مدار تو


 زیبا ترین تغزل بارانی منی


 می بالد عاشقانه غزل در بهار تو


 عطری نجیب می وزد از واژه های من


 هرگز نبوده این همه شعرم دچار تو


 بخشیدم عاشقانه دلم را به چشمهات


 باشد که بی بهانه شود در کنار تو


 جایی که عشق نیز دچار تو می شود


 از من عجیب نیست شوم بی قرار تو






 

بی‌تو اندیشیده‌ام کمتر به خیلی چیزها

بی‌تو اندیشیده‌ام کمتر به خیلی چیزها


می‌شوم بـی‌اعتنا دیگر به خیلی چیزها


تا چـه پیش آید برای من! نمی‌دانم هنوز...


دوری از تو می‌شود منجر به خیلی چیزها


غیرمعمولی‌ست رفتار من و شک کرده است


 چند روزی می‌شود ـ مادر بــه خیلـی چیزها


نامـــه‌هایت، عکس‌هــایت، خاطرات کهنه‌ات


می‌زنند این‌جا به روحم ضربه، خیلی چیزها


هیچ حرفی نیست، دارم کم‌کم عادت می‌کنم


من بـــه این افکار زجرآور... بـــه خیلـی چیزها


می‌روم هرچند بعد از تو برایم هیچ‌چیز...


بعد من اما تـــو راحت‌ تر به خیلی چیزها



                                   "نجمه زارع "





دلتنگی

کاش بودی و میفهمیدی وقت دلتنگی یک آه چه وزنی دارد!


لطفاً هی نپرس دلتنگی چه معنی دارد؟!


دلتنگی معنی ندارد... درد دارد...






دلتنگی


در دل دردیـست از تـــــــــــو پنهان که مــپرس


تنگ آمده چندان دلــــــــــــــــــم از جان که مپرس


با ایـن همه حـــــــــــــــــــــــال و در چنین تـنگدلی


جا کرده محبت تــــــــــــــــــــــــو  چندان که مــپرس...





عاشق که باشی شعر شورِ دیگری دارد/بهمن صباغ زاده

عاشق که باشی شعر شورِ دیگری دارد

لیلی و مجنون قصه‌ی شیرین‌تری دارد

 

دیوان حافظ را شبی صد دفعه می‌بوسی

هر دفعه از آن دفعه فالِ بهتری دارد

 

حتی سؤالاتِ کتابِ تستِ کنکورت

- عاشق که باشی - بیت‌های محشری دارد

 

با خواندن بعضی غزل‌ها تازه می‌فهمی

هر شاعری در سینه‌اش پیغمبری دارد

 

حرفِ دلت را با غزل حالی کنی سخت است

شاعر که باشی عشق زجر دیگری دارد

 

"بهمن صباغ زاده"