(سـخـنان زیـبا و پــــــــندآمـــــــــــــــیز )
(سـخـنان زیـبا و پــــــــندآمـــــــــــــــیز )
لب دریا، نسیم و آب و آهنگ،
شکسته ناله های موج بر سنگ
مگر دریا دلی داند که ما را،
چه توفان ها ست در این سینه تنگ
تب و تابی ست در موسیقی آب
کجا پنهان شده ست این روح بی تاب
فرازش، شوق هستی، شور پرواز،
فرودش : غم؛ سکوتش : مرگ ومرداب
سپردم سینه را بر سینه کوه
غریق بهت جنگل های انبوه
غروب بیشه زارانم در افکند
به جنگل های بی پایان اندوه
پریشان است امشب خاطر آب،
چه راهی می زند آن روح بی تاب
« سبکباران ساحل ها » چه دانند،
«شب تاریک و بیم موج و گرداب »
چراغی دور، در ساحل شکفته
من و دریا، دو همراز نخفته
همه شب، گفت دریا قصه با ماه
دریغا حرف من، حرف نگفته
"فریدون مشیری:

محراب دل
یکشنبه 31 خرداد 1394 ساعت 02:29