مرگ من روزی فرا خواهد رسید
روزی از این تلخ و شیرین روزها ...
روز پوچی همچو روزان دگر
سایه ای ز امروزها، دیروز ها
لیک دیگر پیکر سرد مرا
می فشارد خاک دامنگیر خاک
بی تو دور از ضربه های قلب تو
قلب من می پوسد آنجا زیر خاک ...
بعد ها نام مرا باران و باد
نرم میشویند از رخسار سنگ
گور من گمنام میماند به راه ..فارغ از افسانه های نام و ننگ
